مهدی کوچولومهدی کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

فسقلی مامان

جشن سیسمونی

جمعه24مرداد جشن سیسمونی بود خیلی خوب بود خیلی هم خوش گذشت ایشالا سر یه فرصت مناسب میام عکسهاشو میزارم
27 مرداد 1393

3 ماه دیگه مونده

  3ماهه دوم بارداری هم به سلامتی سپری شد و امروز وارد سه ماهه سوم شدیم و تا اومدن عشق مامان فقط و فقط 3ماه موندهههههههههههههههههههه تو مطالب قبلی فراموش کردم بگم نینیم گل پسره همون چیزی که بابادوست داشت بابایی عاشق پسره برات اسم هم انتخاب کرده ولی فعلا نمیگم اسمت چیه شاید تا سه ماه دیگه که بیایی نظرش عوض شد امیدوارم این 3 ماه باقی مونده هم به خوبی و خیلی زود بگذره چون دارم واسه دیدنت لحظه شماری می کنم هر تکونی که میخوری کلی انرژی میگیرم و قربون صدقت میرم آخ اگه بدونی لگد زدنها و تکون خوردنات چقدر برام لذت بخشه    
25 تير 1393

سرگذشت نی نی

شروع تا چند وقت پيش نبودم اما حالا زندگي مشتركم را شروع كرم و فعلا براي مسكن رحم را براي چند ماه اجاره كردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بيرون مي اندازد و تمام وسايلم را هم مي گذارد توي كوچه !!!!!!!!! اظهار وجود هنوز كسي از وجودم خبر ندارد .البته وجود كه چه عرض كنم .هرچند ساعت يكبار تا مي خواهم سلول هايم را بشمرم همه از وسط تقسيم مي شوند و حساب و كتابم به هم مي ريزد. زندان گاهي وقت ها فكر ميكنم مگه چه كار بدي كردم كه مرا به تحمل يك حبس 9 ماهه در انفرادي محكوم كرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اينجا با آنجا داشتم با خودم فكر مي كردم اگه قراربود ما جنين ها به جاي رحم مادر در جايي از ...
25 تير 1393

لالایی

فسقلی مامان الان 24 هفته و 4 روزه که تو شکم مامانی جاداری خیلی هم شیطون شدی و همش داری فوتبال بازی میکنی خیلی حس خوبیه الهی همه این حس رو تجربه کنن عالیییییییییییییییییییییییییییه راستی کلی آهنگ کودکانه خوشگل برات دانلود کردم هی برات میزارم گوش میدی یه لالایی و یه شعر هم هست که خودم برات میخونم میخوام وقتی اومدی بغلم همین لالایی رو برات بخونم میخوام از الان بهش عادت کنی... لالایی رو تو ادامه مطلب گذاشتم........................ لالایی   *لالالالا گل نازم * تويي سرو سرافرازم * تويي سرو و تويي كاجم * تويي افسر، تويي تاجم * لالالالا گل نرگس * نباشم دور، ِز‌‌ تو هرگز * هميشه در برم باشي * چو تاج...
14 تير 1393

کودکی که آماده تولد بود

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد:از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود. کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم. خداوند لبخند زد : فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود . کودک ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را نمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت : ...
14 تير 1393

شوک بزرگ

سلام فسقل مامان ببخش یه مدت نیومدم برات چیزی بنویسم آخه شنبه هفته پیش یه شوک بزرگ روحی بهم وارد شدتو تاریخ 93/2/13 من بابام وتو بابابزرگت رو ازدست دادیم خیلی زود بود برای این کار همه از رفتنش اونم با این عجله واینقدر بی سرو صدا تعجب کردن خیلی حالم بده آخه بزرگترین تکیه گاهم رو از دست دادم بابام سایه سرم بود کاش تورو میدید بعد میرفت آخه خیلی دوست داشت ببینتت ... یک هفته بعد از این ماجرا رفتم دکتر گفتم ببینم حالت چطوره گلکم دکی خودش سونو گرفت و گفت همه چی مرتبه و خوب خوبه یه سونو هم برام نوشت برم بیرون بدم که مونده هفته دیگه ،میام جوابشو مینویسم.بابایی وقتی شنید سالمی و همه چی مرتبه کلی خدارو شکر کرد منم  کلی شکر کردم ...
23 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام نفسم امروز (93/2/8) تصمیم گرفتم برات وبلاگ درست کنم و تا اومدنت توش کلی از خاطرات رو بنویسم که وقتی اومدی و بزرگ  شدی برات بخونم بعداز اومدنت هم کلی از عکسهای خوشگلتو برات میزارم تا یادگاری بمونه الان شما تو دل مامان تشریف داری و 15 هفته داری امیدوارم خدا جون خودش کمک کنه و این 25 هفته باقیمونده رو با خوبی وخوشی سپری کنیم تو زودی بیای بغلم و با اون دست وپای کوچولوت به زندگیم برکت و رونق بدی از این 15 هفته که گذشته کلی مطلب دارم دارم که تو دفترچه نوشتم اونارو هم با حوصله کم کمک میام مینویسم دوست دارم نفسم ...
8 ارديبهشت 1393

سلام

سلامی به قطار کاروانها    به امید ساربانها به بهار فصل مستی به بلندی و به پستی به قشنگی دو دیده به دو آهوی رمیده به تمام خاک دنیا به تمام آرزوها که تورا دوست دارم ...
8 ارديبهشت 1393

مادر

عاقبت یک شب از این شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد ...
7 ارديبهشت 1393
1